حاج ششش حاجی نمی آید صدا؟
روسری اینجاست
تنها درد ما
دشمن ما مانتوی بی دکمه است
بمب بشقابی است
روی بام ها
استخوان هایت همین جا مانده ششش
تازگی از جبهه
برگشتی شما
ششش حاجی ششش بیسیمــت نبود
بردیش با خود؟ شنیدی ماجرا؟
ششش حاجی، یاد تو هست آن دکل؟
حفظ شد با خون
هوشنگ و رضا
اختلاس و دزدی اینجا ششش نیست
مانده بیرون زلف از حکم خدا
ششش حاجی پشت خط یک کم بمان
نیروی تازه نفس
آمد ز را(ه)
چی؟ برادر، من فقط یک موجی ام
صبر کن، من، نه،
چه جرمی، من؟ چرا؟
پشت خط، حاجی است آن جا در بهشت
ششش حاجی ششش
حاجی ششش حا...
"کاوه"
"کاوه" حاجیَم ششش "کاوه" ششش
"کاوه"
هستی؟ ششش پس رفتی کجا؟
به مصطفی بادکوبۀ عزیز در آستانۀ سفرش به قونیه
ره آوردت کمی عرفان بیاور
کمی عشق و کمی عصیان
بیاور
کمی، تنها کمی
"انسان" بیاور
کاوه تهران 94/9/18
و پاسخ آن نازنین
برادر
جان ، ز طنزت شاد گشتم
زغم ها لحظه ای آزاد
گشتم
تو دانی
عشق و عرفان خود همینجاست
همینجا عاشق « استاد»
گشتم
خنده به لبم اگر به دل پر دردم
در باطن خود سبز و به ظاهر زردم
محکوم قفس شد این قناری اما
یک سال و سه ماه بعد بر می گردم
می روم که خودم را به اوین معرفی کنم. فردا ساعت 2 بعد از ظهر جلوی در اوین خواهم بود. برای اجرای حکمی که بر شعرهایم بریده اند. شعرهایی که یکبار در سال 92 محکوم شدم و مجددن در سال 93 به خاطر همان شعرها محاکمه و مجرم شناخته شدم. به قاضی گفتم من برای این شعرها قبلن محاکمه شده ام. گفت: آن بار شاکی تو سپاه بود. این بار پلیس قضایی است. گفتم با این حساب شاید سال بعد شاکی من حوزه علمیه قم باشد. بعد اتحادیه تاکسی رانان تهران شکایت کنند. یا صنف لحاف دوزان. من باید مرتب برای این شعرها جواب پس بدهم؟
به هر جهت اگر آنان به قانون پابند نیستند من هستم.
تا آزادی من موبایلم دست دخترم خواهد بود. منتظر شعرهای جدید من از داخل زندان باشید. شب خوش
خنده به لبیم اگر چه زاین غم پکریم
تلخیم اگر چه ظاهراً چون شکریم
محکوم قفس شدی قناریِ عزیز
یک سال وسه ماهِ تلخ را منتظریم
مرجعی کو که بگوید که "حج الیوم حرام"
گرد آن خانه طواف الکی کافی نیست؟
واجب از شک میان یک و دو می شکند
مستحب را بشکن شیخ، شکی کافی نیست؟
آزمودیم به تکرار و پشیمان گشتیم
سکه قلب عرب را محکی کافی نیست؟
باید این شعله فرو کشت همین روز نخست
تن پر سوخته شاپرکی کافی نیست؟
تا که سر باز کند این دمل مزمن چرک
روی این زخم همین حد نمکی کافی نیست؟
خشم چنگی زده بر قافیه این بیتم
خنکای دلم، اعدام سگی کافی نیست
روی آن حوله ز فولاد و ز آهن تن کن
(حاجی احرام دگر بند) یکی کافی نیست