چه کند با شکست جانکاهی؟
دل که خود می شکست از آهی
این فلک چیست؟ غیر بی مهری
آسمان چیست؟ غبر بدخواهی
کوه بود آن بلند دریا دل
چشمۀ دانشی، دل آگاهی
کوه ها هم فروفتادن را
تجربه می کنند گه گاهی
بی شکست اوفتاد کوه از پا
کم نشد از صلابتش کاهی
در نبودش سیاه پوش عزاست
از بلندای ماه تا ماهی
روز بی او شبی است بی مهتاب
شب نه، عمق سیاهی چاهی
راه ما سنگلاخ و بی نور است
کو چراغی و تابش ماهی؟
رهبر و رهنمای دل ها کو؟
بعد از او گمرهی است هر راهی