سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)
سیب کال حوا

سیب کال حوا

اشعار و نوشته های کاوه جوادیه / (کاوه) / (مهندس کاوه) / (کاوه جوادی)

نمی توانند هیچ یک از راه های کلاممان را فیلتر کنند

در انجیل یوحنا باب اول چنین می‌خوانیم:

در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز به واسطه او آفریده شده. به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت. در او حیات بود و حیات نور انسان بود؛ و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی


و در آیه 32 سوره توبه چنین می‌خوانیم:

یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ «32».

مى‌خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش سازند، ولى خداوند جزاین نمى‌خواهد که نور خود را به کمال برساند، هرچند کفّار، ناراحت باشند.


نمی توانند (نور) خدا (کلمه) را فیلتر کنند. این وعدۀ الهی است

شب بود خسته بودم



گفتم چه کردی آخر با پول آن همه نفت

 

آن خاوری چگونه، یا آن دکل کجا رفت

 

او داد در جوابم این پاسخ هشلهفت

 

 


 

 

دریک نشست رسمی باشرح وبسط وتفسیر

 

گفتی که برد لولو تعبیر مخزن شیر

 

گفتم وقیح هستی، گفتی دگر نده گیر

 

 


 

 

امروز گشت معلوم، بی کمّ  و کاست بودم

 

خاشاک وخس توبودی،من سروِراست بودم

 

گفتی که آلت دست یا مثل ماست بودم

 

 


 

 

این یک به شهر می سوخت، هرذرۀ وجودم


 

آن دیگری به کنسرت،بشکست چنگ ورودم

 

می گفت گر جواز کنسرت داده بودم

 

 


 

 

گفتی که امر کردم انگشت خویش بردار

 

از روی دکمۀ فیلـ...ـتر ای وزیر هشیار


 

گفتم چرا تلگرام شد بسته؟ گفت انگار

 

 


 

 

گفتم که نرخ گوجه چون شد گران و هنگفت

 

قبلی نشانه ای دادازبهرگوجۀمفت

 

اما نشانی تخم، دادی غلط چرا؟ گفت


 


 

 

بار دگر گرفتندایراد از سرودم

 

مانند خاک ایران لرزید تار و پودم



توجیه کرده گفتم: این نکته چون سرودم

 

 

موش

در ادامۀ شعر دوست عزیزم، "عبدالله مقدمی نازنین"


می شود پیدا در آمریکا، ولی

گه "ترامپ" و گاه باشد "بوش" ، موش

موش ماده هم فشن تر از همه است

می دهد موهای خود را پوش، موش

توی هر سوراخ ما سر می زند

تا بیابد حفره، رفته توش، موش

این فرار مغز بهر آدمی است

مانده در بطن وطن، باهوش موش

موش ها بهداشتی تر هم شدند

میرود در "وان" و زیر "دوش"، موش

رد پای کوچکی روی پنیر؟

راه رفته گوئیا از روش، موش

موش ها این دوره پررو گشته اند

می خورد حتی عقاب و قوش، موش

همسر من هم حسابی شد شجاع

دائماً پرسد زمن: "پس کوش موش؟"

جملگی گشتند بعد از انقلاب

هایده، شهرام، ابی، گوگوش، موش

جوی های شهر گشته میکده

می دهد سر، بانگ نوشانوش، موش

موش مثل "عارف" از "قزوین" رسید

مثل "نیما" آمده از "یوش"، موش

موش نی، شیر است گر بازی کند

با دم گربه، چو "بازیگوش موش"

این زمان خوانند شیرش هرکسی

در شجاعت گر شود الگوش، موش

دادم از ترسم پنیری را به موش

گفت پررو: "پس، بده گردوش"، موش

نیستم من سرخ یا آبی ولی

توی ورزشگاه، آبی پوش، موش

جیب ما خالی و سرما می رسد

پوشد از "خز" بهر بالاپوش، موش

گشته ای "روئین تن" و "هرکولِ" شهر

تا به "رستم" هم رسی می کوش، موش

کوفتم شد پاچه، چون دیدم به ظرف

می خورد مغز و زبان و گوش، موش

من ز "لُر" ها انتظارم بیش بود

"بختیاری" شیر بُد، "بهنوش"، موش

لغو شد کنسرت ها اما هنوز

می نوازد "تار" با "چاووش"، موش

موش "خوش خواب" است، از آغاز شب

می کند لامپ مرا خاموش، موش

این هیولا توی جوی آب چیست؟

گشته قد هشت تا خرگوش، موش

گربه "صهیونیست" است از چشم او

راهپیمائی کند خودجوش، موش

"دم کلفتی" گشته از بس خورده است

می گذارد روی آن سرپوش، موش

در وطن با چفیه، خارج با شراب

عکس خود را می کند روتوش، موش

موش چاق و چله ای در جوی آب شهر بود

وارد شعرم شد و کرد وزن آن مخدوش، موش

بود شعر "کاوه" از روز ازل شعری وزین

گشته با اشعار نابم این زمان همدوش موش

مطالبات

آشیخ سلام، حال شما؟
بس دهن خیلیارو
یه وخ نگی فلان کَسَک


 

چه طوره احوال شما؟
رأیای امسال شما
شیکَس پر و بال شما


 

حق نداری خسّه بشی
عقاب پر بسّه بشی


 

حرف تو دلم فراوونه
نگی بذار یه وخ دیگه
شاملو که گف، امروزو گف


 

نگی بذار تا بمونه
همین حالا وخت اونه
خونۀ دیوا داغونه


 

حق نداری خسّه بشی اسیر و دس بسّه بشی

 

گفتی دوباره این وطن
حالا دوباره اومدی
قولای گنده ای دادی


 

گفتی دوباره شیخ حسن
با رأی ما، با رأی من
حرفا زدی خیلی خفن


 

حق نداری خسّه بشی طوطی نوک بسّه بشی

 

گفتی حصار و میشکنی
گفتی که از دستای ما
گفتی طنابا پوسیده


 

پرده ها رو پس می زنی
زنجیر و بند و می کنی
اونا نخن، تو سوزنی


 

حق نداری خسّه بشی با نخشون بسّه بشی

 

هرچی که گفتی یادمه
تو تبریز و ارومیه
مثل یه شیر می غریدی


 

تو اصفهان واسه همه
حرفا زدی بی واهمه
البته باز خیلی کمه


 

حق نداری خسّه بشی شیر قفس بسّه بشی

 

وخ نداری خیلی زیاد
قول دادی و مثل یه مرد
واسه رسیدن به هدف


 

هزار و چارصدم میاد
گرو گذوشتی سیبیلاد
باید بری عینهو باد


 

حق نداری خسّه بشی آهوی پا بسّه بشی

 

یادت میاد شعرای من؟
بپا دلارو نشکنی؟
تو راه مردم باشی و؟


 

که گفتمت با فوت و فن؟
خیلی خطرناکه حسن؟
باشی امید مرد و زن؟


 

حق نداری خسّه بشی امید یخ بسّه بشی

 

یه حرف دیگم بودش، راسی
همون جوری که گفته شد
سه چار دفه دلا شیکس


 

بی ترس و بی رودرواسی
تو اخبارای بیست و سی
نگی زیادی حساسی


 

حق نداری خسّه بشی از گله دل بسّه بشی

 

باغ در شکسته

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.